ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته