میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
روز عاشوراست
کربلا غوغاست
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی