حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید