تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل
جهان وارونه شد؛ اینبار با سنگ آمده هابیل
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده
وقت است که از چهرۀ خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شبهای جدایی»