با کلامُ اللهِ ناطق همکلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
والایی قدرِ تو نهان نتوان کرد
خورشیدِ تو را نمیتوان پنهان کرد
ای مرهم زخم دل و غمخوار پدر!
هم غمخور مادری و هم یار پدر
کیست این مردی که رو در روی دنیا ایستاده؟
در دل دریای دشمن بیمحابا ایستاده؟
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
آن روز که شهر از تو پر غوغا بود
در خشمِ تو هیبت علی پیدا بود