عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
ای خداجلوه و نبیمرآت
مرتضیخصلت و حسینصفات
حضرتِ عباسی آمد شعر، دستانش طلاست
چشم شیطان کور! حالم امشب از آن حالهاست!
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
وقتی عدو به روی تو شمشیر میکشد
از درد تو تمام تنم تیر میکشد