چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم، دریا تو بینم
دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟
خدایا! داد از این دل، داد از این دل
که یکدم مو نگشتُم شاد از این دل
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست