مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم