ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست