سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست