شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست