یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
تا که نامت بر زبان آمد زبان آتش گرفت
سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت
از چارسو راه مرا بستند
از چارسو چاه است و گمراهی
و انسان هرچه ایمان داشت پای آب و نان گم شد
زمین با پنج نوبت سجده در هفت آسمان گم شد
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
در کولهبار غربتم یک دل
از روزهای واپسین ماندهست