ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى