رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری