رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری