روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری