ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری