خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری