ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری