ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری