مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود