بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
نوزده سال مثل برق گذشت
نوزده سال از نیامدنت
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
بیا که آینۀ روزگار زنگاریست
بیا که زخمِزبانهای دوستان، کاریست
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
میان خاک سر از آسمان در آوردیم
چقدر قمری بیآشیان در آوردیم
این سواران کیستند انگار سر میآورند
از بیابانِ بلا، گویا خبر میآورند
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم
باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم