موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
بیا که آینۀ روزگار زنگاریست
بیا که زخمِزبانهای دوستان، کاریست
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده