چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟