ای حضرت خورشید بلاگردانت
ای ماه و ستاره عاشق و حیرانت
خورشید که بوسه بر رخ خاور زد
در سینه دلش مثل پرستو پر زد
هر کس که شود پاک سرشت از اینجاست
تعیین مسیر سرنوشت، از اینجاست
یک لحظه به فکر هستی خویش نبود
دنیاطلب و عافیتاندیش نبود
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
از جوش مَلَک در این حرم هنگامهست
اینجاست که هر فرشته، گلگون جامهست
حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
حُسنت، به هزار جلوه آراسته است
زیباییات از رونق مه کاسته است
چشم تو نوازشگر و مهرافروز است
در عمق نگاه تو غمی جانسوز است
دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟