توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد