ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
اگر عاصی، اگر مجرم، اگر بیدین، اگر مستم
به محشر کی گذارد دامن عفوت تهی دستم؟
مژده باد ای دل که اینک میرسد ماه صیام
دارد از حق بهر امّید گنهکاران پیام
ای نام دلگشای تو عنوان کارها
خاک در تو، آب رخِ اعتبارها
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو