چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست