عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...