کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
ای بنای حرم عدل و امان را بانی
ای ز انوارِ تو، آفاق همه نورانی
گرچه سوز همه از آتش هجران تو بود
رمز آزادی توحید به زندان تو بود
سوخت آنسان که ندیدند تنش را حتی
گرد خاکستری پیرهنش را حتی
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده