چهل شب است که پای غم تو سوختهایم
به اشک خویش و نگاه تو چشم دوختهایم
صدای کربوبلای حسین میآید
به هوش باش، صدای حسین میآید
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
میان حجره چنان ناله از جفا میزد
که سوز نالهاش آتش به ماسوا میزد
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
منِ شکسته منِ بیقرار در اتوبوس
گریستم همهٔ جاده را اتوبان را
و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است
غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیداییست
دوباره حال همه عاشقان تماشاییست