در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
آتش چقدر رنگ پریدهست در تنور
امشب مگر سپیده دمیدهست در تنور؟
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود