دیدم به خواب آن آشنا دارد میآید
دیدم كه بر دردم دوا، دارد میآید
الشام...الشام...الشام... غربتشمار شهیدان
اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
پر کن دوباره کیل مرا، ایّها العزیز!
دست من و نگاه شما، ایّها العزیز!
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
شروع قصه با برگشتن تو
کجا ما و کجا برگشتن تو
زمین ز بتکدهها پُر شدهست، ابراهیم!
دوباره دور تفاخر شدهست ابراهیم
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
به حق خدای شب قدرها
بیا ای دعای شب قدرها
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو
ای فاطمه را شمیم! کی میآیی؟
جانبخشتر از نسیم! کی میآیی؟
ای بر تو سلام آمده از داور هستی
بگذشته در آیین نبی از سر هستی
تو را میخواست تا در همسرانش بهترین باشی
برای خاتمِ پیغمبری نقش نگین باشی
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی
فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم
آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
گاه تنها يک نفر هم يار دين باشد بس است
يک نفر بانوى سرشار از يقين باشد، بس است
در بين ملائک از تو نام آوردهست
نام از تو شکوه ناتمام آوردهست
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد