باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
فکر کردند که خورشید مکدر شده است
کوثری دیده و گفتند که ابتر شده است
از حرا آمد و آیینه و قرآن آورد
مکتب روشنی ارزندهتر از جان آورد
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
چهره انگار... نه، انکار ندارد، ماه است
این چه نوریست که در چهرۀ عبدالله است؟
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
بال پرواز گشایید که پرها باقیست
بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقیست
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
آخر ماه صفر، اول ماتم شده است
دیدهها پر گهر و سینه پر از غم شده است