بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
معراج تکلم است امشب، صلوات
ذکر لب مردم است امشب: صلوات
من در بر کشتی نجات آمدهام
در ساحل چشمۀ حیات آمدهام
باید صلواتها جلی ختم شود
همواره به ذکر عملی ختم شود
بی نور خدا جهان منّور نشود
بی عطر محمّدی معطّر نشود
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
افسوس که این فرصت کوتاه گذشت
عمر آمد از آن راه و از این راه گذشت
ای در دلِ تو زلال ایمان جاری
ای زخمِ زمانه بر وجودت کاری
ماه رمضان دیده به ما دوخته است
ماهی که چراغ رحمت افروخته است
رفتی تو و داد از دل دنیا برخاست
از پای نشست هرکه از جا برخاست
در شهر شلوغ، خلوتی پیدا کن
در خلوت خود قیامتی برپا کن
امشب که به نام عشق، آغاز شدهست
دنیا پر از آوازۀ اعجاز شدهست
دانشطلبی که نور ایمان دارد
جویای فضیلت است تا جان دارد
ایمان به رسول هاشمی مذهب ماست
پیوسته بر او دعای روز و شب ماست
چشمی از غم ستاره باران دارد
دلسوختهای که داغ یاران دارد
ای موجِ امید، راهی ساحل تو
ای مهر و وفا عجین در آب و گل تو
ای ذرۀ کوچکِ مدار هستی
ای آنکه به رحمت خدا دل بستی
تا نام تو را دلم ترنّم کردهست
با یاد تو، چون غنچه تبسّم کردهست
هنگام دعا قلب حزین داشته باش
یعنی که دلی خدایبین داشته باش
عید است و دلم خانۀ ویرانه بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا
از کوثر معرفت غزلنوشی کن
تا قافلۀ کمال همدوشی کن