آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
شبیه آسمانیها هوای قم به سر دارم
نشانی از چهل اختر درون چشم تر دارم
تو با حقّی و حق با توست؛ حق پشت و پناه تو
بدیها دور بادا از وجود خیرخواه تو
مرا یاد است سطری بیبدیل از شعر خاقانی:
«که سلطانیست درویشی و درویشیست سلطانی»
زخم ارثیست که در سینۀ ایرانیهاست
کشورم پر شده از داغ سلیمانیهاست
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
کجا شبیه تو آخر کدام همسایه؟
عزیز کوچۀ بالا! سلام همسایه!
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی