آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
ای حضرت خورشید بلاگردانت
ای ماه و ستاره عاشق و حیرانت
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست
دلا! بسوز که هنگام اشک و آه شدهست
دو ماه، جامهٔ احرام ما، سیاه شدهست
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست
در سینهٔ آیینه، جز آیین صفا نیست
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی