ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است
این آخرین شبانۀ آرام زینب است
مسلم که از حسین سلام مکرّرش
باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود