خفتهست آیا غیرت این بوم و بر؟ نه
افتاده است از دست ما تیغ و سپر؟ نه
سقفی به غیر از آسمان بر سر نداری
تو سایه بر سر داشتی دیگر نداری
سر در بغل، باید میان جاده باشی
پیش از شهادت هم به خون افتاده باشی
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
تو زینت دلهایی ای اشک حماسی
از کربلا میآیی ای اشک حماسی
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس