سرو است و به ایستادگی متهم است
از شش جهت آماج هزاران ستم است
بر شانۀ یارش بگذارد سر را
بردارد اگر او قدمی دیگر را
تيغيم که در فراز، رعبانگيزيم
هنگام فرود، خون دشمن ريزيم
در شهر نمانده اهل دردی جز تو
در جادۀ عشق، رهنوردی جز تو
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین
در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین
اصحاب حسین در خطر، میمانند
امثال حبیب بیشتر میمانند
سبزیم که از نسل بهاران هستیم
پاکیم که از تبار یاران هستیم
پر شور و شکوه، بهمنی تازه رسید
در جان وطن بهار امید دمید
دو گنبد کوچک، دو حرم را دیدم
دو دُرِّ یتیم همقَسَم را دیدم
اینان که ز عرصۀ بلا میگذرند
با زمزمۀ سرود «لا» میگذرند
در شهر دلی، به شوق پرواز نبود
با حنجرهٔ باغ، همآواز نبود
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
کی غیرت مردانۀ ما بگذارد
دشمن به حریم خانه پا بگذارد؟
امروز وطن معنی غم را فهمید
با سایهٔ جنگ، متّهم را فهمید
از خیل دلاوران گسستن نتوان
با روح خدا عهد شکستن نتوان
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
در عشق، رواست جاننثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
پیکار علیه ظالمان پیشهٔ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست
تنها نه کسی تو را هماورد نبود
یک مردِ نبرد، یار و همدرد نبود
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو