بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
در شهر نمانده اهل دردی جز تو
در جادۀ عشق، رهنوردی جز تو
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین
در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین
دو گنبد کوچک، دو حرم را دیدم
دو دُرِّ یتیم همقَسَم را دیدم
در شهر شلوغ، خلوتی پیدا کن
در خلوت خود قیامتی برپا کن
در شهر دلی، به شوق پرواز نبود
با حنجرهٔ باغ، همآواز نبود
تنها نه کسی تو را هماورد نبود
یک مردِ نبرد، یار و همدرد نبود
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده