چندین ستاره در حرم آن شب شهید شد
شب آنچنان گریست که چشمش سفید شد
آه از خزان این حرم و باغ پرپرش
این داغ جانگداز که سخت است باورش
نقاره میزنند... چه شوری به پا شدهست؟
نقاره میزنند... که حاجتروا شدهست؟
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
مسلم که از حسین سلام مکرّرش
باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود