من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جر حسین، برابر نداشتم
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
شد وقت آنكه از تپش افتند كائنات
خورشید ایستاد كه «قد قامتِ الصّلاة»
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یکدم سپر شوند برای برادرش