همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
در لغت معنی شبح یعنی
سایهای در خیال میآید
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
دختری ماند مثل گل ز حسین
چهرهاش داغ باغ نسرین بود
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
زخم من کهنه زخم تو تازه
زخمی پنجههای بیرحمیم
نیزه دارت به من یتیمی را
داشت از روی نی نشان میداد