شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
غبار خانه بروبید، عید میآید
ز کوچههاست که بوی شهید میآید
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
غریب شهر قمی... نه، که آشنا هستی
تو مثل فاطمه، معصومۀ خدا هستی
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم
قرار بود بیایی کبوترش باشی
دوباره آینهای در برابرش باشی
میان خاک سر از آسمان در آوردیم
چقدر قمری بیآشیان در آوردیم