به جز دریغ، چه از دست من برآمده است؟!
مرا به غزه ببر، طاقتم سرآمده است
کمک کنید به نوباوگان جنگزده
به آهوان هراسیدۀ پلنگزده
هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوهگاه مقامات انبیا بودی
چقدر ها کند این دستهای لرزان را؟
چقدر؟ تا که کمی سردی زمستان را...
مگر نه اینکه همان طفل غزه طفل من است
چرا سکوت کنم سینهام پر از سخن است
شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
مخواه راه برای تو انتخاب کنند
که با فریبِ دلت، عقل را مجاب کنند
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
غریب شهر قمی... نه، که آشنا هستی
تو مثل فاطمه، معصومۀ خدا هستی
قرار بود بیایی کبوترش باشی
دوباره آینهای در برابرش باشی
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف