شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که جان بِبَری رونما کم است
نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
از بلبلان هماره پیام تو را شنید
گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید
ای آنکه نور عشق و شرف در جبین توست
روشن، سرای دل ز چراغ یقین توست
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت
با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند