نشسته بر لب ساحل، شکستهزورقِ عاشق:
کهراست زهرۀ دریا؟ کجاست باد موافق؟
بگو برای من ای شعر از زمانهٔ او
کدام بیت مرا میبرد به خانهٔ او
کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور میرفتم
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت
مدینهای که شب پیش صبح صادق داشت
گر زن به حجاب خویش مستور شود
از دیدۀ آلوده و بد دور شود
سرچشمۀ فیض، آرزو کن به دعا
تحصیل امید و آبرو کن به دعا
با هر چه نکوییست، نکو باید شد
سرشارِ زلالِ آبرو باید شد
ای شکوهت فراتر از باور
ای مقامت فراتر از ادراک
ای بهشت آرزوهای علی
ای دو چشمت دین و دنیای علی
گر نگاهی به ما كند زهرا
دردها را دوا كند زهرا
ای بهشتِ قُربِ احمد، فاطمه!
لیلةالقدر محمد، فاطمه!
دختر خورشید و ماه، زهرۀ زهرا
آن که کرامات او گذشته ز احصا
باز به من راه سخن باز شد
طایر اندیشه به پرواز شد
گر علی دل، قرار او زهراست
ور علی گل، بهار او زهراست
دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟
صبح شور آفرین میلادت
لحظهها چون فرشتگان شادند
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت
کو آن که طی کند شب عرفانی تو را
شاعر شود حقیقت نورانی تو را
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند
هرکس هر آنچه دیده اگر هرکجا، تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی