بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
شبیه آسمانیها هوای قم به سر دارم
نشانی از چهل اختر درون چشم تر دارم
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
در شهر شلوغ، خلوتی پیدا کن
در خلوت خود قیامتی برپا کن
آتش چقدر رنگ پریدهست در تنور
امشب مگر سپیده دمیدهست در تنور؟
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
کجا شبیه تو آخر کدام همسایه؟
عزیز کوچۀ بالا! سلام همسایه!
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود