پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید
چه شب است یا رب امشب كه شكسته قلب یاران
چه شبى كه فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران